آترین جونمآترین جونم، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره

نی نی کوچمولوی خوشملمون

افتادن ناف آترین

آترین جونم دختر گلم امروز دیگه راحت شدی ازون گیره مسخره.نافت افتاد مبارکه عزیزم.آخه اون گیره نافت خیلی بزرگ بود ومن احساس میکردم خیلی اذیتت میکنه ولی دیگه خدارو شکر افتاد و از دستش خلاص شدی.میخوام نافتو بندازم تو دانشگام که بزرگ شدی بری دانشگاه خخخخخخخخخ.اینا خرافات قدیمیاست البته که شما وقتی بزرگ شدی ایشاله میری دانشگاه به این چیزا ربطی نداره.امروز 5 روزت بود دخملی ناناز. اینم عکس اون غول بی شاخ ودم ...
1 خرداد 1392

آزمایش غربالگری آترین

آخ عزیزم امروز قراره ببرنت آزمایش غربالگری و ازت خون بگیرن تا مطمئن بشن که ایشاله صحیح و سالمی و هیچ مشکلی نداری.منکه خیلی غصه میخورم و طاقت ندارم ببینمکه بهت سوزن آمپول میزنن.برای همین شما با بابایی و عزیزجونت میری.وقتی اومدی از بابایی پرسیدم چقدر گریه کردی که گفت ماشاله دخترم قویه فقط یکم موقعی که پاشو فشار دادن برای گرفتن خون گریه کرد بعدش زودی ساکت شد.آفرین دختر گلم به قول بابایی گردآفرید مامانی.الهی من برای اون جای آمپولت بمیرم عزیزمممممممممم.
31 ارديبهشت 1392

قدم رو تخم چشم ما میذاری خانووووووووووم

امروز ظهر از بیمارستان مرخص شدیم عزیزم.آخی راحت شدیم الهی بمیرم دیشب تو بیمارستان پشه ها خوردنت مثلا خیر سرشون بیمارستان خصوصیه.یه توری رو پنجره هاشون نکشیده بودن.گلم شما چقد آرومی خداروشکر دیشب اصلا اذیتمون نکردی و حتی یه ذره هم گریه نکردی عوضش تخت بقلیمون که پسر بود تا صبح گریه کردو مامانشو اذیت کرد حتی نمیذاشت ما بخوابیم.الهی قربون این دخمل بی آزارم برم من.خلاصه قراره دیگه بریم خونه.خونه عشق من و بابایی.دیگه بعد از4سال و نیم قراره سه نفره زندگی کنیم و ازین بابت خیلی خیلی خوشحالیم دخمل گشنگم.وقتی به خونمون رسیدیم جلوی پای من وشما بع بعی قربونی کردن و باباجونت یه قطره خون روی پیشونیت مالید.از درد بخیه هام بسختی میتونستم راه برم و بشینم طور...
28 ارديبهشت 1392

روز تولد آترین خانمی خوش اومدی عزیزکم

امروز جمعه ساعت 9:50 صبح آترین جان در بیمارستان خصوصی کسری(کرج) به طریق زایمان سزارین اسپاینال به دنیا اومد.خوش اومدی دخترم. وزن 2کیلو و900گرم قد 49سانتیمتر(نیم وجبی من) ودور سر34 سانتیمتر.الهی قربون این قد و قوارت برم من.خدایا شکرت که یه دخمل خوشگل وسالم به ما هدیه دادی. سلام دختر گلم دیدی بلاخره انتظارمون به سر رسید.امروز شما با اون پاهای کوچولوت از اون دنیای سیاه و و بی نور شیمک مامانی پا به این دنیای رنگارنگ گذاشتی.خدارو شکر که این 9ماه بدون هیچ مشکلی تموم شدوشما به جمع دو نفره منو بابایی ملحق شدی.عزیزم میخوام برات خاطره این روزو بنویسم که وقتی بزرگ شدی خودت بخونیش. امروز صبح ساعت 5ونیم منو بابایی ومامان جون وعزیزجونت ...
27 ارديبهشت 1392

شام آخر

سلام گلم.تو پست قبلی بهت گفته بودم که خانم دکتر برای 31 اردیبهشت بهمون وقت داد ولی من دیگه طاقت ندارم وخیلی اذیت میشم بهمین خاطر ازشون خواهش کردم که فردا شمارو به دنیا بیاره.آخ جون فردا روی ماهتو میبینم.امروز بابایی برام به مناسبت مادر شدنم یه النگوی خوشگل کادو خرید.ولی از بس دستام ورم کرده نتونستم تو دستم بندازم.دست گلش درد نکنه.وای خدایا امشب تا صبح خوابم نمیبره.هم از خوشحالی هم از استرس.راستشو بخوای خیلی میترسم چون خداروشکر تا حالا اتاق عملو ندیدم و زیر تیغ نرفتم.امشب مامان من ومامان باباییت میان خونمون تا فردا صبح با هم بریم بیمارستان.شب وقتی رفتیم دنبال مامان جونت باباجون اومد پایین وبامن روبوسی کرد کرد وبرام دعا کرد که باخیر...
26 ارديبهشت 1392

یک هفته مانده تا دیدار

سلام گل دختر مامانی.خوشگل مامان دیگه چیزی نمونده تا همدیگرو ببینیم.امروز با بابایی رفتیم پیش دکترم تا ازش وقت زایمان بگیریم.ایشون برای سه شنبه31 اردیبهشت بهمون وقت دادن.پول دستمزد خانم دکترم حساب کردیم.وای مامانی این روزا دیگه ماشاله خیلی بزرگ شدی ومن بسختی میتونم راه برم وحتی بخوابم.ولی هیچ اشکالی نداره به ذوق دیدنت همه این سختیهارو به جون میخرم گلم.فکر کنم شما هم دیگه توشکمم اذیت میشی آخه دیگه جا برات تنگ شده وکمتر میتونی شیطونی کنی و برای خودت تکون بخوری.دیگه شمارش معکوس داره شروع میشه.از خدا میخوایم که بدون هیچ مشکلی و بسلامتی به دنیات بیارم.                ...
21 ارديبهشت 1392

آخرین گشت وگذار2نفره درباغ گلها

سلام دخملی.خوبی عشقم.امیدوارم که امروز به شماهم خوش گذشته باشه چونکه به منو بابایی که خیلی خوش گذشت و حسابی چسبید.امروز برای آخرین بارمنو بابایی دونفری به گردش رفتیم.ایشاله بعدازین دیگه قراره سه نفره به گردش وتفریح بریم که اینجوری خیلیم بیشتر بهمون خوش میگذره.اینم چندتا عکس از امروز ما...(البته من دیگه خیلی چاق وزشت شدم ولی بااینحال باز میذارم تا یادگاری بمونه)   ...
13 ارديبهشت 1392

روز مادر مبارک

اى مـادر عـــزیــز کـــه جـان داده اى مــرا سـهـل است اگر که جان دهم اکنون براى تو گـر جـان خــویـش هــم ز بــرایـت فـدا کـنم کـارى بزرگ نیست ، کـه بـاشـد سـزاى تـو                                      .                                      .   &nbs...
11 ارديبهشت 1392