آترین جونمآترین جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

نی نی کوچمولوی خوشملمون

دومین سفر آترین کیش

سلام خوشگل مامان.امروز ما با عمو امیر و خاله مژده رفتیم کیش.شما امروز 2 ماه و 18 روزته عزیزکم هنوز فینگیلی هستی.وای خداییش با اینکه خیلی کوچمولویی اصلا اذیت نکردی فقط یکم تو هواپیما گریه کردی که میگفتن به خاطر هواست که تو گوشت رفته.تو هواپیما با مهماندارا حسابی دوست شده بودی و باهاشون بازی میکردی همه عاشقت شده بودن.خیلی بهمون خوش گذشت.چون هوا گرم بود بیشتر بخاطر شما غروبا میرفتیم بیرون.منو خاله مژده رفتیم پلاژ برای شنا و شما تو هتل پیش بابایی موندی آخه نمیشد شما عزیز دلمو ببریم چون اون موقع روز هوا خیلی گرم میشد و شما گرما زده میشدی مخصوصا لب ساحل.ولی چه آبی داشت دریاش زلاله زلال بود طوریکه کف دریا رو میدیدی.خیلی هم آبش شور بود که...
14 مرداد 1392

در اومد از حموم گل

عشق مامان عاشق حمومه اصلا گریه نمیکنه که هیچ کلی هم تو حموم بازی میکنه و ذوق در میکنه.هروقتم از حموم بیرون میای انقد خسته ای که راحت2 یا 3 ساعت میخوابی که هیچکس هم نمیتونه بیدارت کنه. ببین عسلم از حموم اومدی چقدر ماه تر شدی خانمی. ...
6 مرداد 1392

واکسن 2 ماهگی

سلام عمر مامان.قربونت برم امروزصبح بردیمت واکسنتو زدیم.چقدر روز بدی بود منکه نتونستم تو بغلم نگهت دارم بر همین بابایی شما رو بغل گرفت و خانم دکتر بهت آمپول زد.عزیزم چقدر گریه کردی ولی بعد چند ثانیه ساکت شدی انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده.فقط خدا کنه شب تب نکنی که من طاقتشو ندارم.مامانی بعد واکسن به خاطر استامینوفنت حسابی خوابیدی ولی تو خواب هر از گاهی از درد ناله میکردی الهی من فدات بشم ای کاش میشد من بجات واکسن بزنم.وقتی از خواب بیدار شدی حسابی سر حال بودی خدارو شکر وبازی میکردی انگار نه انگار که آمپولی زدی.دخمل من به قول باباش گردآفریده ماشاله.اینم چندتا عکس از خنده هات خوشگلم. اینجا داری به مامان زبون درازی میکنی ک...
27 تير 1392

آترین اخمو

جیگر مامان آخه چرا انقد اخم میکنی الهی من فدای اون اخمات بشم.هرکی میبیننتت میگه چقد دخملت اخموئه.بابایی هم میگه بهتر بزرگ بشه نمیخواد به کسی رو بده دختر باید با جذبه باشه.البته همیشه هم اخمو نیستیا بیشتر وقتا میخندی ولی وقتی یکی رو میبینی اولش بهش اخم میکنی بعد آروم آروم تحویلش میگیری و یه لبخند خوشجل بهش میزنی .اینم عکسات که تو بغل باباجونت نشستی و همچین با اخم نگاه میکنی هیشکی ندونه فکر میکنه ما چیکارت کردیم بلاچه مامانجیگر مامان آخه چرا انقد اخم میکنی الهی من فدای اون اخمات بشم.هرکی میبیننتت میگه چقد دخملت اخموئه.بابایی هم میگه بهتر بزرگ بشه نمیخواد به کسی رو بده دختر باید با جذبه باشه.البته همیشه هم اخمو نیستیا بیشتر وقتا میخندی ولی وقت...
24 تير 1392

54روزگی آترین

دعایت میکنم مادر که حتی یک قدم پایت نبوسد خاک کویی جز به کوی یار دعایت میکنم مادر دعایت میکنم مادر که دستان نهیف وکوچکت در آسمانها نیمه شب لبریز باشد از خدا از عشق و از شوقش همیشه اشک دعایت میکنم مادر... ...
19 تير 1392

سوراخ کردن گوش آترین در50روزگی

آخی عزیز دلم امروز بردیمت گوشای خوشگلتو سوراخ کردیم.بمیرم برات من که اصلا دلم نمیومد تو بغلم نگهت دارم تا گوشاتو سوراخ کنن به خاطر همین با مامان جونت رفتیم و مامان جون شمارو نگه داشت.آخی عزیزم شما لالا کرده بودی و تو خواب با دستگاه گوشتو سوراخ کردن خیلی کم گریه کردی و زودی آروم شدی بیشتر از صدای تق دستگاه ترسیدی و گریه کردی نه از دردش چون زیاد درد نداره.ببخشید اذیتت کردیم آخه میخوایم تو گوشای خوشلت گوشواره بندازیمو خوشگلترت کنیم مامانی.تازه بزرگ میشی یادت میره. ...
16 تير 1392

اولین مسافرت آترین شمال

سلام عزیز دلم امروز شما برای اولین بار به مسافرت میری. دسته جمعی با خونواده باباییت رفتیم شمال.خیلی خوش گذشت شما هم ماشاله مثل همیشه زیاد اذیت نکردی فقط یه شب دل درد گرفته بودی و یکم گریه کردی که با کمک بقیه آرومت کردیم.حیف عزیزم هنوز کوچولویی ونمیتونی تو دریا آب بازی کنی هروقت بزرگ شدی میبریمت دریا تا حسابی واسه خودت آب بازی کنی قربونت برم.عزیز دلم اولین مسافرتشو تو سن 45روزگی رفت. آترین تو بغل عزیزجونش ...
11 تير 1392

یک ماهگی آترینم

سلام به دخمل گلم.عزیزم خیلی دوست دارم.امروز شمایک ماه کامله که با من وبابایی زندگی میکنی.منو بابایی هرروز قربون صدقت میریم.باباییت که یه سره گوشیش تو دستشه و از هر تیپ و هر لحظه شما عکس میگیره و میذاره رو والپیپر موبایلش. وقتی  صبحها بیدار میشم و میبینم که کنار من آروم و ناز خوابیدی انقد خوشحال میشم بعضی وقتا که اصلا باورم نمیشه تو بچه من باشی.اصلا دوست ندارم که چشم ازت بردارم با اینکه شبا نمیذاری بخوابیم و از دل درد یا گوش درد گریه میکنی باز من فقط خدارو شکر میکنم که دارمت.عزیزم از خدا میخوام که بهم کمک کنه تا مامان خوبی برات باشم و خیلی خوب بتونم تربیتت کنم. فدای این قد وبالای خوشگل و صورت ماهت بشم من. عزیم تازه تازه یاد گر...
27 خرداد 1392