آترین جونمآترین جونم، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره

نی نی کوچمولوی خوشملمون

مسافرت نوروزی و سیزده به در همراه نی نی تودلی

عزیز دلم امروز با مامان جونو باباجون وخاله هات رفتیم رامسر.از جاده چالوس رفتیم که ای کاش نمیرفتیم آخه بخاطر ترافیک شدید این مسیر4ساعته واسه مادقیقا 12ساعت طول کشید.یعنی 12ظهر راه افتادیم و12نیمه شب رسیدیم البته چندجا نگه میداشتیم ویکمی استراحت میکردیم.ولی من اعتراف میکنم که واقعا خسته شده بودم وکمی هم کمردرد گرفته بودم.آخه دیگه توماه هشتم بودم وشما هم ماشاله بزرگتر شده بودی.ولی ماشاله هزارماشاله معلومه که خیلی قوی هستی چون خداروشکر هیچ مشکلی برای جفتمون پیش نیومد.خلاصه این مسیر طولانی روبلاخره رد کردیم وبه شهرزیبای رامسر رسیدیم.آب وهوا خیلی خوب بودوخیلی هم بهمون خوش گذشت.بعداز 3روز گشت وگذار ورفتن به لب دریا وجنگل برگشتیم خونمون که 2رو...
9 فروردين 1392

چهارشنبه سوری ونی نی

ترخ تروخ تاخ توخ بوممممممممممممممممم. وای وای وای نترس دخلم چیزی نیست امروز چهارشنبه سوریه یعنی آخرین شب سه شنبه سال که ما ایرانیا جشن میگیریم وبا آتیش بازی و ترقه بازی (که خخطرناکه!) خوشحالی میکنیم.آره عزیزم امسال شما تودل مامانی چهارشنبه سوری گرفتی ولی از سال دیگه شماهم ایشاله هستی وبا چشم خودت میبینی.امروز منو شما وبابایی رفتیم خونه بابابزرگ من (جدشما).اونجا همه جمع بودن وتوکوچه آتیش روشن کرده بودن ولی همه مواظب من بودن وهی میگفتن مهسا برو بالا خطرناکه ولی مامانت تواینجور چیزا عین شیره و نمیترسه.البته خودم خیلی محتاط بودم تا یه وقت بلایی سرشما عزیز دلم نیاد.خیلی هم آروم دوتایی از رو آتیش پریدیم.ولی خیلی خیلی آروم که یه وقت شما...
29 اسفند 1391

سیسمونی آترین خانمی

سلام  به گل همیشه بهارم.خوبی قربونت برم؟امروز تمام سیسمونیت کامل شد و وردیم خونه.وای دخترم نمیدونی چقدر خوشگل شدن امیدوارم وقتی به دنیا اومدی ازشون بخوبی استفاده کنیم.دست مامن جون وباباجونت درد نکنه.انقد منو بابایی ذوق داریم که نمیدونی حتما خودتم فهمیدی که وسایلاتو چیدیم آخه امروز خیلی تو دلم شیطونی میکردی و سرحال بودی. امروز شما 29 هفته و 5 روز یعنی 7 ماه کامله که تو دلم خونه کردی.آخ جون دیگه کم مونده تاروز موعود. اینم عکسای سیسمونی شما گل دخترم در ادامه مطلب... ...
27 اسفند 1391

اثاث کشی همراه دخملی

سلام به دختر یکی یدونه مامانی.عزیز دلم ایشاله که جات تو دلم راحته.قربونت برم منو ببخش امروز فکرکنم اذیت شدی آخه ما امروز به یه خونه جدید اثاث کشی کردیم.ولی خاله ها و مامان بزرگات و بابابزرگات بهمون خیلی کمک کردن.البته شما هم خیلی به مامانی کمک کردی و دختر خوبی بودی و منو اذیت نکردی.فقط بعدش یکم کمر درد گرفته بودم که اونم عادیه.امروز شما ٢٥هفته ویک روزت یعنی ٦ماه کاملت بود.ولی باز خیلی مونده تا موعد دیدار و من تا اون روز لحظه شماری رو ترک نمیکنم عزیز دلم.تو این خونه جدید اطاقت رو برات مشخص کردیم یه اطاق بزرگ و خوشگل ودلباز.حتی بالکن هم داری به به خوش بحالت خانمی.تا چند روز دیگه سرویس تختت حاضر میشه ومن اطاقت رو برات خوشگل میچینم.خیلی دو...
25 بهمن 1391

23 هفتگی دخمل طلایی

سلام دخمل نازم قربونت برم من که انقد شیطونی عسلکم.ببخشید که خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم آخه عزیزم درگیر امتحاناتم بودم و از یه طرفم درگیر خریدای شما فندق مامان.بله درست شنیدی من و مامان جون چندروزه میریم برات سیسمونی میخریم دیگه چیزی نمونده آخراشه.انقد چیزای خوشمل برات خریدیم که وقتی به دنیا بیای از دیدنشیف کنی.دست مامان جون وباباجونت درد نکنه.البته منو بابایی هم یه چیزایی خودمون برات خریدیم.بذار وسایلات تکمیل بشه همه رو بچینم بعد عکساشو برات میذارم تو وبلاگت تا همیشه یادگاری برات بمونه دخمل قشنگم.عزیزم انقد دوست دارم بدونم شما چه شکلی هستی خیلی وقتا خوابتو میبینم.یبار خواب میبینم چشات آبیه یبار میبینم موهای بلند طلایی داری خلاصه هرسری یجور...
3 بهمن 1391

دخمل طلا

سلام گلکم عسلکم خوبی قربونت برم؟میدونی امروز چی شد؟امروز ما   متوجه شدیم که شما یه دخمل خوشگلی که تو دل مامانش آروم خوابیده نمیدونی که چقدر من و بابایی خوشحال شدیم نفسم.دیگه ازین به بعد میتونیم بریم برات وسیله های قشنگتو بخریم.فعلا منو بابایی برات یه اسم هم انتخاب کردیم.ایشالله که بعدا بزرگ شدی از اسمت خوشت بیاد.شاید اسمتو بذاریم آترین خانم گلم.هر روز لحظه شماری میکنم که به دنیا بیایی و بتونم صورت ماهتو ببینم.همیشه دعا میکنم که صحیح وسالم به دنیا بیای.خیلی دوست داریم عزیزم.خدایا شکرت ازین نعمت زیبایی که به ما عطا کردی.شکر شکر شکر       ...
15 آذر 1391

اولین تکونای نی نی عسلم

بازم سلام جیگر مامان و بابا.الهی من قربونت بشم امروز انقد بلا شده بودی که خدا میدونه.آخه امروز شما برای اولین بار وجود نازنینتو به مامان ثابت کردی.نمیدونم اون پایین داشتی بر خودت فوتبال بازی میکردی یا پشتک وارو میزدی هر کاری که میکردی خیلی بامزه بود.هر 5 یا 10 دقیقه به مامانت یه ضربه ای میزدی آخه من نمیدونم توی فینگیلی مگه الان چقد دست وپای کوچولوت بزرگ شده که اونطوری منو میزدی الهی فدات بشم.به عزیز جونت(مامان بابا)که گفتم بهم گفت حتما نی نیت پسره که از الان داره شیطونی میکنه و تکون میخوره آخه شما هنوز خیلی کوچولو موچولو هستی الان تازه نزدیکه که 3ماهتو تموم کنی گلم.من و بابا خیلی دوست داریم که زود بفهمیم شما دخملی یا پسمل ولی ایشالله هرچی ک...
20 آبان 1391

دیدن ضربان قلب نی نی

سلام گلکم خوشگلکم.امروز منو بابایی باهم رفتیم سونوگرافی تا برای اولین بار شمارو ببینیم.آخ نمیدونی وقتی دیدمت چجوری شدم داشتم پر درمیاوردم وقتی ضربان قلب کوچولوتو دیدم که تند و تند داشت میزد.   وقتی بابایی دیدت خیلی خوشحال شد و به من گفت بهترین و ارزشمندترین هدیه ای بود که تاحالا گرفته .   خلاصه جفتمونم کلی ذوق کردیم.   تازه آقای دکترم گفت که الان فقط ٩ میلیمتر قد داری قربونت بشم همه چیتم عالیه.خدایا بازم شکرت.          اینم اولین عکس شما    ببین چقدر ناز گوشه چپ لالا کردی جیگرم      ...
19 مهر 1391