آترین جونمآترین جونم، تا این لحظه: 11 سال و 1 روز سن داره

نی نی کوچمولوی خوشملمون

دومین سفر آترین کیش

1392/5/14 14:34
نویسنده : مامان مهسا
591 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگل مامان.امروز ما با عمو امیر و خاله مژده رفتیم کیش.شما امروز 2 ماه و 18 روزته عزیزکم هنوز فینگیلی هستی.وای خداییش با اینکه خیلی کوچمولویی اصلا اذیت نکردی فقط یکم تو هواپیما گریه کردی که میگفتن به خاطر هواست که تو گوشت رفته.تو هواپیما با مهماندارا حسابی دوست شده بودی و باهاشون بازی میکردی همه عاشقت شده بودن.خیلی بهمون خوش گذشت.چون هوا گرم بود بیشتر بخاطر شما غروبا میرفتیم بیرون.منو خاله مژده رفتیم پلاژ برای شنا و شما تو هتل پیش بابایی موندی آخه نمیشد شما عزیز دلمو ببریم چون اون موقع روز هوا خیلی گرم میشد و شما گرما زده میشدی مخصوصا لب ساحل.ولی چه آبی داشت دریاش زلاله زلال بود طوریکه کف دریا رو میدیدی.خیلی هم آبش شور بود که وقتی یه ذره آب میرفت تو چشممون کورمون میکرد.خلاصه جات خالی بود.فقط یه اشتباه خیلی بزرگی که منو خاله مژده کردیم این بود که میخواستیم مثلا یه روزه خودمونو برنزه کنیم و یک ساعت عین دیوونه ها زیر آفتاب داغ کیش دراز کشیدیم.ولی بدجوری سوختیم طوریکه خاله مژده راهی بیمارستان شد.این یه خاطره خیلی بد از این سفرمون بود.منکه بعد از ینکه برگشتیم خونه کلی تاول زده بودمو چندبار رفتم بیمارستان خیلی هم حالم بد شده بود اصلا نمیتونستم راه برم طوریکه یه هفته رفتیم خونه مامان جون تا ازم پرستاری کنه.خب بگذریم ازین خاطره تلخ.بریم سراغ خاطره خوبا.یه شب با بابایی رفتیم کنار کشتی تایتانیک که خیلی خوشگل بود چندتا کنارش عکس گرفتیم.

با اینکه شب رفته بودیم ولی بازم خیلی قشنگ بود وحسابی خوش گذروندیم.

یه شبم رفتیم جشنواره تابستانه که اونجا هم خیلی خوش گذشت و کلی خندیدیم برنامه شاد و قشنگی داشتن وباز هم خیلی ازت ممنونیم که اونجا تو اون سرو صدا اصلا نه گریه کردی نه اذیت خیلی نی نی ماهی بودی عزیزکم.

ما بیشتر به مراکز خریدش میرفتیم و خرید میکردیم تا اینکه بخوایم بگردیم چون مرداد ماه بود بخاطر گرما ترجیح میدادیم بیشتر به پاساژاش بریم که خیلی خنک بودن.

یه روز قبل برگشتمون رفتیم پارک دلفینها که واقعا برنامشون جالب و قشنگ بود.حیف شما خیلی کوچیک بودی و این چیزا حالیت نمیشد.ولی فیلمش هست بزرگ شدی میبینی.شبش هم برنامه طنز و کنسرت داشتن که حسابی خوش گذروندیم.

 

 

خلاصه بغیر ازون اتفاق بدی که واسه منو خاله مژده افتاد بقیش خوب بود و خوش گذشت بازم خداروشکر که اون اتفاق آخرین روز سفرمون اتفاق افتاد مگرنه کل سفرمون خراب میشد.

پسندها (1)

نظرات (0)